داشتيم از خط به عقب باز مي‌گشتيم، «قائم مقامي‌» در كنارم بود و مي‌گفت: «نمي‌دانم چه كرده‌ايم كه خداوند ما را لايق شهادت نمي‌داند. گفتم: «شايد مي‌خواهد كه ما خدمت بيشتري به اسلام و مسلمين بكنيم.» پاسخ داد: « نه من بايد شهيد مي‌شدم و الآن وجدانم ناراحت است. آخر در خواب ديده بودم كه شهيد مي شوم و امام زمان - عجل الله فرجه- دستم را گرفته و به همراه خود مي‌برد.»

درهمين حال يك خمپاره 120 كنار ماشين ما به زمين خورد و اين بنده ی عاشق به شهادت رسيد. هنگام شهادت لبخند بسيار زيبايي بر لب داشت كه همه‌مان را مسحور خود كرده بود.گويي مشايعت امام زمان- عجل الله فرجه-  او را چنين به وجد آورده بود.

 راوي : محمد رضايي»

 منبع: «http://arsheeshgh.blogfa.com به نقل از لحظه‌هاي آسماني،



تاريخ : دو شنبه 6 دی 1395برچسب:شهدا,امام زمان,شهید,جنگ,دفاع مقدس,هشت سال, | 23:31 | نویسنده : رضا جعفرزاده |

در اولین روزهای پس از فتح خرمشهر پیکر 25 تن از شهدای عملیات آزادسازی خرمشهر را به شیرازآورده بودند پس از اینکه جمعیت حزب الله بر اجساد مطهر این شهیدان نماز خواندند علمای شهر،مسئولیت تلقین شهدا را بر عهده گرفتند. هنگامیکه من به درون قبر یکی از این عزیزان رفتم و شروع به خواندن تلقین نمودم با صحنه ای بس عجیب و تکان دهنده مواجه شدم،

تا جائیکه تلقین را نیمه کارهرها کردم و از قبر بیرون آمدم، ماجرا از این قرار بود که هنگام قرائت نام مبارکه ائمه (ع) در تلقین، به محض اینکه به نام مبارک حضرت صاحب الزمان (عج) رسیدم، دیدم که شهید انگار زنده است،چشمانش باز شد و لبخندی زد.

 

راوی: آیت الله حائری شیرازی

منبع:کتاب حدیث عشق



تاريخ : دو شنبه 6 دی 1395برچسب:شهدا,امام زمان,شهید,جنگ,دفاع مقدس, | 23:25 | نویسنده : رضا جعفرزاده |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد